اساس موسیقى ایرانى طورى است که هدفش ایجاد تاثیر و تغییر در روحیات شنونده است. بنابراین براى تفریح نیست، براى وقتگذرانى نیست، براى لذت بردن تنها هم نیست. البته اگر آدم به این موسیقى عادت کند، با شنیدن آن لذت مىبرد. ولى اصولاً براى لذت بردن تنها نیست. البته اگر آدم به این موسیقى عادت کند، با شنیدن آن لذت مىبرد. ولى اصولاً براى لذت بردن تنها نیست. به عنوان مثال وقتى در جلسهى یوگا شرکت مىکنید،براى این است که در روحیهتان تغییرى بدهید، به نفع خودتان، به نفع روحیهتان و به نفع آیندهتان. اگر کسى مدتى یوگا کار کند،از یوگا لذت هم مىبرد.ولی یوگا براى لذت بردن ساخته نشده و براى ایجاد عظمت هم ساخته نشده است. کسى که یوگا کار مىکند، بازویش قوى نمىشود، به طورى که بتواند در مسابقات شرکت کند و قطر بازویش را نشان بدهد و برنده بشوند. حالا اگر حین کار کردن یوگا وضع بدنىشان هم بهتر شود یالذت ببرند، آن چیز دیگرى است.
پس همان طور که در یوگا هدف این است که روحیهى شخصى که یوگا کار مىکند به کلى عوض شود، در موسیقى ایرانى هم هدف تغییر روحیه است. یعنی روح انسان قوى شود و بر اقتضاى طبیعت، یعنى طبیعت جسمش که به موقع خود مىتواند انسان را خیلى اذیت کند، مسلط شود.
قصد داریم در این گفتار به بررسى تاثیر موسیقی ایرانى بر خود نوازنده بپردازیم.
بدیهه پردازى
برای اینکه سخنم را خیلى کوتاه به عرضتان برسانم و وقتتان را نگیرم، عرض مىکنم که موسیقى ایرانى اصولاً بر اساس امپرویزاسیون یعنى بدیههپردازى[۱] است. یعنى موسیقىدان موقع اجراى موسیقى از خودش خلق کند، بسازد و همان را که مىسازد اجرا کند. هراکلیتوس[۲] مىگوید از یک رودخانه دوبار نمىشود گذشت. یک قطعهى موسیقى ایرانى را که از پیش ساخته شده، نتش هم نوشته شده و صفحهاش هم هست و احتمالا هرکسى اجرا کند خیال مىکنید همان قطعه است، حتى دو بار نمىشود یکسان اجرا کرد. براى اینکه در هر جلسهى اجرا، موسیقىدان یک حال مخصوص دارند و شنوندهها فرق مىکنند و مجموع این دو اثر مىکند و این شخص باز هم باید در اجراى قطعهاى که ساخته شده و حتى ده دفعه هم اجرا کرده و الان دفعهى یازدهم است، نسبت به حال خودش و شنوندهها، تغییراتى ایجاد کند.
براى اینکه بتواند این کار را بکند، باید چند خاصیت داشته باشد. لااقل باید دو خاصیت مهم داشته باشد. باید محفوظات زیادى داشته باشد. یعنی تمام رپرتوار آن موسیقى را از حفظ باشد و خوب بداند چهجور اجرا کند. پیداست که باید چندین سال کار کرده باشد. باید خیلى کار کند که همیشه تمام این رپورتوار در مغزش حاضر باشد، هیچ چیز را فراموش نکند که بگوید بروم ببینم. بلکه همیشه در مغزش باشد و قابل اجرا کردن باشد. تازه وقتى که اینها را دانست، به تنهایى کافی نیست. بلکه باید عامل دوم را هم داشته باشد، یعنى حال داشته باشد. بنده مىخواهم قسمت دوم را تشریح کنم، ولى در مورد قسمت اول چند جملهاى عرض مىکنم.
از حفظ نوازى و نقش آن در بدیههپردازى
موسیقی ایرانی تشکیل شده از تعدادی آهنگ و ملودی. یا آهنگها نسبتاً کوتاه هستند، تقریباً در حدود ۱ تا ۷ دقیقه طول میکشند. ولی طوری ساخته شدهاند که هنرمند برای این که بتواند آنها را واقعاً از حفظ اجرا کند، باید تمرکز فوقالعاده داشته باشد، چون با هم شباهتها، و اختلافات خیلی جزئی دارند. مثل نقاشیای که رنگهای متضاد زیادی نداشته باشد – مثلاً بخواهیم برای کشیدنش فقط از سایه و روشنهای خاکستری استفاده کنیم – آنوقت مسلماً مشکل است که آدم آنها را با هم ترکیب کند و نقاشی بکشد و خلاقیت داشته باشد. این ملودیها را باید بهدقت یاد گرفت. یعنی استادان فن طوری وسواس دارند، که اگر شاگردشان حتی یک نت پس و پیش بزند که هیچ، حتی اگر نتی پس و پیش نزند ولی یکی از آن نتها را یک ذره قویتر از آنچه که باید بزند، میگوید نشد. اینقدر وسواس به خرج میدهند که گاهی سالها طول میکشد تا شخص بتواند این ملودیها را دقیقاً به خاطر بسپارد. وقتی که همه ملودیها را دانست، در ابتدا میتواند یک بازی تئوریک مثل بازی شطرنج را شروع کند، بعد انواع راههایی را که به نظرش میرسد و حالش را دارد، خلق کند.یعنی بدیهه بسازد و درجا[۳] بسازد و اجرا کند. در مورد ملودیها اختلاف نظر زیاد است. قدیمیها میگفتند که اگر کسی این ملودیها را نداند، اصلاً قدرت خلق یا کرآسیون[۴] ندارد. ولی امروزیها مخالفند و به این ملودیها چند ایراد میگیرند.
برای اینکه اصطلاح را دقیقتر کنیم، میگوییم مجموع این ملودیها یا آهنگ های قدیمی و طرز قرار گرفتن پشت سرهمشان را میگویند «ردیف». ایرادهایی که امروزیها به این ردیف میگیرند، اینهاست که عرض میکنم:
اول که میگویند خیلی مفصل است و یاد گرفتنش چند سال طول میکشد و صلاح نیست اینقدر عمر صرف شود.
دوم اینکه میگویند یاد گرفتن اینها بسیار مشکل است، به همان دلیل که عرض کردم، که در اینها ظرایفی هست که در واقع شاید به درد نخورد و چرا اینهمه نکات ظریف را ناچار شویم طی سالهای زیاد به سختی یاد بگیریم؟ در واقع مثل ریاضت است.
سوم که میگویند در آنها تکرار زیاد است و با این حال این تکرارها هر بار با همدیگر اختلافات بسیار جزئی دارند، که اگر انسان بخواهد اینها را به خاطر بسپارد، واقعاً باید حافظهای حیرتانگیز داشته باشد.
ایراد دیگری که میگیرند این است که میگویند ردیف کمی خشک است. حالتی که انسان را به هیجان و طرب بیاورد، ندارد. خشک است.
بنابراین امروزیها معتقدند که ردیف را باید خلاصه کرد. یعنی هم کوتاهش کنیم و هم سادهاش کنیم. اما بنده در این زمینه چون خیلی مطالعه کردهام، به این نتیجه رسیدم که حق با قدیمیهاست. یکی از دلایلش همین موضوع صحبت امشب ماست که خود از کشفیات جدید است که موسیقیدان ایرانی (حالا من به موسیقی جای دیگر کار ندارم) خیلی باید حال داشته باشد، تا بتواند موقع اجرا آناً خلق کند و با قدرت اجرا کند. قدیمیها برای به دست آوردن این حال هیچ اشکالی نداشتند. در زحمت نبودند. ولی امروزیها، که موسیقی ایران و ردیف را کوتاه و خلاصه کردهاند، برای به دست آوردن این حال خیلی زحمت میکشند و اغلب بدون مواد مخدر و مشروبات الکلی حال پیدا نمیکنند. در حالی که فدیمیها اینطور نبودند. موسیقی برایشان عبادت بود. هر موقع میخواستند، میتوانستند ساز بزنند و ساز را به صورت یک عبادت در نظر میگرفتند و واقعاً ساز عبادتشان بود.
حال و ویژگیهای آن
برای اینکه موضوع روشن بشود، به اختصار دربارهی حال صحبت میکنیم. البته حال را نمیشود تشریح کرد. هرکس خودش باید تجربه کند. مثلاً برای کسی که بچه منحصر به فرد خانواده است و برادر و خواهر ندارد، هرچه راجع به محبت خواهری و برادری صحبت کنیم، نمیفهمد. یا به کسی که هنوز بچه ندارد، هرچه بگویید محبت مادری چیست، متوجه نمیشود. حال را نمیشود تشریح کرد. ولی من اثرات آن را در اینجا بیان میکنم. حال یک کیفیت روحی است که اگر به فرد دست دهد، احساساتی را که عرض میکنم خواهد داشت:
اول اینکه حال دلیل خارجی ندارد. وقتی انسان حال دارد، مثل این است که احساس سبکی میکند، وزن ندارد. اگر راه برود، انگار که روز زمین نیست و اگر ساز دستش بگیرد و پنجههایش را روز ساز بگذارد، احساس میکند انگار آن پنجهها مال خودش نیستند و با سهولت عجیبی کار میکند.
اگر کسی را دعوت کنند به محلی برود تا به چیز خیلی خوبی که دوست دارد برسد و این مطلب خیلی به او هیجان بدهد، راه اگر سربالا یا سرپایین باشد، او اصلاً نمیفهمد. چنان سریع و راحت و خوب راه میرود
، که خسته هم نمیشود. اما اگر خدای ناکرده به کسی خبر دهند که یکی از عزیزانش فوت کرده و او باید نزدش برود، ولو اینکه راه کوتاه باشد، میبیند نمیتواند پاهایش را درست بردارد. سنگین است. سهولت اجرا از بزرگترین خواص حال است. یعنی از یک طرف خوشحالید، از یک طرف هر حرکتی که میخواهید بکنید، برایتان راحت است.
وقتی آدم حال دارد، به همه چیز خوشبین است و اگر چیزهای بد هم ببیند، به نظرش خوب میآیند. اما به عکس، وقتی حالش گرفته است، حتی چیزهای خوب به نظر پر از عیب میآیند و خیال میکند که چیز خوبی نیستند.
این حال کلی بود برای همهی بشر. ولی برای موسیقیدان مقداری بیشتر دقیق میشویم. هنگام بروز حال، اولاً وقتی موسیقیدان ساز دست میگیرد، صرفنظر از ملودی، از هر حرکتی لذت میبرد. یعنی موقعی که مثلاً انگشتش را روی یک سیم ویولون میگذارد، این کار برایش لذتبخش است. این است که اجرا برایش بیاندازه آسان می شود. حتی قطعاتی که در مواقع عادی نواختنشان برایش مشکل است، هنگام حال بدون اینکه فکر کند و زحمت بکشد، خود به خود آنها را اجرا میکند.
دیگر اینکه سرعت عملش از مواقع عادی بیشتر میشود. اینجا چون از سرعت صحبت کردم، باید عرض کنم که آدم خودش را دارای خصوصیات متضاد میبیند. در عین اینکه یک پاساژ را، یک قطعه سریع را، به سرعت اجرا میکند، در عین حال میبیند که حتی بیشتر از زمان عادی که کند اجرا میکند، وضوح کافی دارد. یعنی هم سریع است و هم واضح است، که میتواند کاملاً شنیده و درک شود.
خصوصیت دیگری که باز متضاد است این است که خیلی قدرت دارد و خیلی قوی میتواند اجرا کند. آنقدر قوی است که در حالتهای عادی نمیتواند آن صداها را به آن قدرت درآورد. ولی در عین حال که آنقدر قوی میزند، نرمش دارد. در حالی که این دو (قدرت و نرمش) متضاد هستند. اگر قوی بزند ظاهراً دیگر نرمش نباید داشته باشد. اگر بخواهد با نرمش یک پاساژ را اجرا کند، قوی نمیشود. ولی موقعی که آن حال میآید، هم قوی میزند و هم بسیار نرم و چون از خود حرکت روی سیم، مثل حرکت رقص، لذت میبرد و چون قدرت فوقالعادهای داردو به هر چیزی که فکر می کند آناً اجرا میکند، یعنی رابطه بین مغز و عضله خیلی سریع است، بنابراین راحت خلق میکند.
راجع به حال ساعتها می شود صحبت کرد. من فکر میکنم برای اینکه متوجه بشویم وقتی آدم حال دارد، چطور میتواند ظاهر موسیقی را خوب اجرا کند و در عین حال خلق کند (یعنی همان وقت که دارد اجرا میکند، بسازد و همان را که ساخته اجرا کند و خوب بسازد و خوب اجرا کند)، همین کافی باشد. هیچ هنرمندی نیست که از حال بینیاز باشد و تمام هنرمندها همیشه دنبال حال هستند که بتوانند به وسیله آن شاهکاری به وجود آورند.
موسیقی قدیمی ایران طوری ساخته شده که اگر بسیار صادقانه یعنی با وفاداری عین خودش را اجرا کنید، به سرعت عین این حال را به شما میدهد. ردیفها را طوری ساختهاند که توجه شما به خارج نباشد، به زیبایی آهنگ تنها نباشد، بلکه باید همه حواستان را جمع کنید که مبادا این ریزهکاریها که شبیه هم هستند و با اختلاف کوچکی تکرار شدهاند، اشتباه شوند. پس به سرعت به شما تمرکز میدهد و به سرعت رابطه شما را با خارج قطع میکند.
اگر بخواهید «حال» را با یک محرک خارجی به دست بیاورید، این محرک ممکن است یک روز باشد، یک روز نباشد. مثلاً کسی با دیدن دوستان خوبش حالی پیدا میکند، ولی ممکن است این دیدار همیشگی نباشد. موسیقیدانی که با دیدن دوستان خوب خودش و با قرار گرفتن در یک آمبیانس[۵] گرم و مطبوع زود به حال فرو میرود، روی سن این اتمسفر را ندارد. موسیقیدانهای قدیم اروپا جلسات خیلی خوبی داشتند. دور هم جمع میشدند، بزرگان موسیقی کشور بسیار سمپاتیک و مطبوع با هم دادوستد عاطفی داشتند و زود در حال قرار میگرفتند. ولی امروز اینطور نیست. موسیقیدان میرود روی سن، عدهای هم بلیط خریدهاند و آمدهاند. هیچکدام یکدیگر را نمیشناسند و او کاملاً احساس غریبگی میکند و به کلی حالش را از دست میدهد. ولی یک موسیقیدان قدیم ایران هرگز اینطور نیست. زیرا به مردم کاری ندارد و کسانی که گوش میدهند، هر که میخواهند باشند، او روی ردیف موسیقی خودش تمرکز میکند که ریزهکاریها را درست اجرا کند. به شنونده کاری ندارد. در نتیجه هر جا که باشد، در هر میدانی، در هر جلسهای، پیش هر شنوندهای، برایش فرق نمیکند.
به همین دلیل بود که موسیقیدانان قدیم ما برای ایجاد حال، احتیاج به محرک خارجی نداشتند. حالا این محرک خارجی یا آمبیانس است، یا اتمسفر است، یا مشروبات الکلی است، یا مواد مخدر است یا چیزهای دیگر. احتیاجی به اینها نداشتند و به محض شروع با همین ساختمان ردیف موسیقی ایران، در همان چند لحظهی اول به همان حالی که میخواستند، می رسیدند. ولی موسیقیدانهای امروزی، آن رابطه با موسیقی قدیم ایران را که برای ایجاد حال بود قطع کردهاند و معمولاً چیزی هم ندارند که از درون برایشان کاری بکند.
سخنم را با این مطلب خلاصه میکنم و خاتمه میدهم: موسیقی قدیم ایران یک جنبهی دیگری هم داشت که کمتر کسی به این جنبه توجه میکند و این از کشفیات جدید مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی است. ما متوجه شدیم که علاوه بر خواص دیگری که ردیف موسیقی ایران دارد، خاصیت اصلیاش این است که فوراً به خود موسیقیدان حال بدهد. پس ایرادهایی که به موسیقی قدیم ایران میگیرند، باطل است. میگویند تکرار دارد. باید داشته باشد. این تکرارهاست که مثل یک جلسهی یوگا به انسان تلقین میکند و قدرت اراده را زیاد میکند و حالت تلقین و تمرکز میدهد. میگویند کمی خستهکننده است. بله، برای کسی که نمیخواهد تمرکز کند و قدرت روحی پیدا کند، خستهکننده است. مثلاً دارد یک کار دیگر میکند، ضمناً میخواهد یک ملودی قشنگ هم گوش بدهد، این خستهکننده است. ولی برای کسی که میخواهد در خود تمرکز ایجاد کند، خستهکننده که نیست هیچ، بلکه خیلی هم مفید است. میگویند خیلی طولانی و سخت است. بله، آدم اگر بخواهد روحش را قوی کند، باید ریاضت بکشد. با چیز آسان که نمیشود یک روح قوی به دست آورد. دورهاش طولانی است. سالها باید تحصیل کرد. خیلی هم شخص باید به خودش ریاضت و زحمت بدهد.
”برگرفته از کتاب هشت گفتار درباره موسیقی جلد چهارم نوشته دکتر داریوش صفوت – نشر ارس”
[۱] Improvisation
[۲] Heraclitus از فیلسوفان پیش سقراطی یونان باستان.
[۳] در اینجا به معنای به طور سریع و ناگهانی، فوراً. رک «فرهنگ بزرگ سخن»
[۴] Creation
[۵] Ambience محیط، فضا، جو، حال و هوا.